سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفره خاکی

در منطقه سومار، خط مقدم بودیم که با ماشین ناهار را آوردند. به اتفاق یکی از برادران رفتیم غذا را گرفتیم و آوردیم. در فاصله ماشین تا سنگر خمپاره زدند. سطل غذا را گذاشتیم روی زمین و درازکش شدیم، برخاستیم دیدیم ای دل غافل سطل برگشته و تمام برنج ها نقش خاک شده است. از همانجا با هم بچه ها را صدا زدیم و گفتیم: با عرض معذرت، امروز اینجا سفره انداخته ایم، تشریف بیاورید سر سفره تا ناهار از دهان نیفتاده و سرد نشده. همه از سنگر آمدند بیرون. اول فکر می کردند شوخی می کنیم، نزدیکتر که آمدند باورشان شد که قضیه جدی است!

اولین دیدگاه را شما بگذارید

 خاطرات...       خاطرات...


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ