سفره خاکی
در منطقه سومار، خط مقدم بودیم که با ماشین ناهار را آوردند. به اتفاق یکی از برادران رفتیم غذا را گرفتیم و آوردیم. در فاصله ماشین تا سنگر خمپاره زدند. سطل غذا را گذاشتیم روی زمین و درازکش شدیم، برخاستیم دیدیم ای دل غافل سطل برگشته و تمام برنج ها نقش خاک شده است. از همانجا با هم بچه ها را صدا زدیم و گفتیم: با عرض معذرت، امروز اینجا سفره انداخته ایم، تشریف بیاورید سر سفره تا ناهار از دهان نیفتاده و سرد نشده. همه از سنگر آمدند بیرون. اول فکر می کردند شوخی می کنیم، نزدیکتر که آمدند باورشان شد که قضیه جدی است!
این عملیات لیاقت نمی خواهد
در عملیات کربلای 4 بر خلاف کربلای 5 اوضاع منطقه چندان بر وفق مراد نبود. ماست ترشی بود از تغارش پیدا! بچه ها موفق به تثبیت مواضع به دست آمده نشدند و با دادن کشته و زخمی قابل توجه عقب نشینی کردند. معمول بود که گفته می شد خدا گلچین می کند، مصداق شعر حافظ: هزار نکته غیر حسن بباید که تا کسی / مقبول طبع مردم صاحبنظر شود. تشخیص درستی هم بود. رفتنیها با آنها که بیخ ریش صاحبشان بودند که به اصطلاح تومانی هیجده ریال توفیر می کردند. لذا از تعارفات که می گذشتیم به هر کس التماس دعا نمی گفتند، به معنی خاص کلمه! و از هر کس حلالیت نمی طلبیدند و یادگاری نمی گرفتند و آنجا که این تمیز و تشخیص نبود و به کسی می گفتند، اگر شهید شدی، پاسخ می شنیدند: ما لیاقت نداریم! در کربلای 4 کار به جایی رسیده بود که اگر برادری می خواست بگوید ما که لیاقت ... می گفتند: خیالت راحت باشد این عملیات خیلی لیاقت نمی خواهد، آنقدر که فرار نکنی و پای کار باشی کافی است!
توحیه خط
بنا بود آن روز ما رانسبت به خط توجیه کنند، در هما بای بسم الله خمپاره زدند مسئول محور دود شد رفت روی آسمان. رو کردند به کسی که در میان برادران همه قدیمی تر بود، برادر سید حمید سیدی، پرسیدند: آیا می تواند این وظیفه را به عهده بگیرد؟ با خوشرویی گفت: بله مسأله مهمی نیست. بعد رفت بالای خاکریز. همه منتظر بودیم که او یک جلسه مفصل راجع به این قضیه صحبت کند. اول با دست اشاره کرد به سمت چپ: این چاله که می بینید جای خمپاره 60 است. بعد رویش را برگرداند به طرف راست: آن یکی گودال هم محل اصابت خمپاره 120 است. بعد از مکث نقطه کوری را در دشت نشان داد و گفت: این هم جای خمپاره ای است که در راه است و تا چند لحظه دیگر می رسد! والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
پرگشایم
خوش دارم که در نیمه های شب در سکوت مرموز آسمان و زمین به مناجات برخیزم.
با ستارگان نجوا کنم و قلب خود را به اسرار ناگفتنی آسمان بگشایم.
آرام آرام به عمق کهکشانها صعود نمایم، محو عالم بی نهایت شوم .
از مرزهای علم وجود در گذرم و در وادی ثنا غوطه ور شوم
و جز خدا چیزی را احساس نکنم.
به نام آنکه شکافنده شب میباشد و از میان تاریکی نور را میآفریند، توصیهام را به تمام شاهدان حال و آینده تاریخ با آیهای آغاز میکنم که در آن با کسانی که در راه خدا جهاد میکنند و کشته شوند وعده بهشت داده شد و آینده ای روشن برای آنان ترسیم شده است.
عناوین یادداشتهای وبلاگ